English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4670 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
geometric mean U فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
kalki U نام دهمین واخرین مظهرvishnu خدای بزرگ هندوها
first in first out U صف موقت که در آن اولین عنصر در اولین محل خواندن ذخیره میشود
topic sentence U جمله سرسطر جمله عنوان
fifo U روش ذخیره سازی خواندن و نوشتن به طوری که اولین عنصر در اولین فراخوانی ذخیره میشود
first strike U اولین ضربت در اولین حمله
fifo U اولین صادره از اولین وارده
following distance U فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
single space U در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
point blank range U فاصله از محل تیراندازی تاهدف فاصله تا هدف
interval U فاصله اختلاف فاصله مدت زمان
fifo U که اولین عنصری که وارد صف میشود. اولین عنصری است که خوانده میشود
spaces U فاصله دادن فاصله داشتن
space U فاصله دادن فاصله داشتن
collision parameter U در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
alleyways U منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleys U منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alley U منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
holing U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
close march U راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
go no go U اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
outright U جمله
outrightly U جمله
sentences U جمله
sentencing U جمله
sentence U جمله
amongst U از جمله
among the rest U از ان جمله
mongst U از جمله
terming U جمله
termed U جمله
inclusive of <prep.> U از جمله
including <prep.> U از جمله
comprising <prep.> U از جمله
sentence U جمله
term U جمله
terming U جمله طیفی
total U جمله سرجمع
totaled U جمله سرجمع
declaration statement U جمله تعریفی
totals U جمله سرجمع
word choice U جمله بندی
totaling U جمله سرجمع
wording U جمله بندی
diction U جمله بندی
verbiage [American English] U جمله بندی
totalled U جمله سرجمع
statement label U برچسب جمله
stochastic term U جمله تصادفی
double talk U جمله دو پهلو
residual term U جمله پسماند
term U جمله عبارت
residual term U جمله باقیمانده
sentence fragment U جمله جزء
totalling U جمله سرجمع
term U جمله طیفی
termed U جمله طیفی
terming U جمله عبارت
choice of words U جمله بندی
termed U جمله عبارت
sentence adverb قید جمله ای
parenthesis U جمله معترضه
wordage U جمله بندی
clauses U جزئی از جمله
clause U جزئی از جمله
periods U جمله کامل
period U جمله کامل
proviso U جمله شرطی
middling U جمله مشترک
term U جمله [ریاضی]
mathematical term U جمله [ریاضی]
final term U جمله نهایی
assignment statement U جمله جایگزینی
one word sentence U جمله تک واژهای
definiens U جمله تعریفی
error term U جمله خطا
control statement U جمله کنترلی
compound statement U جمله مرکب
provisos U جمله شرطی
loose sentence U جمله بیربط
executable statement U جمله اجرایی
an involed sentence U جمله پیچدار
job control statement U جمله کنترل کار
monomial U دارای فقط یک جمله
subroutine reentry U ورود جمله به زیرروال
nonexecutable statement U جمله غیر اجرایی
impresa U نشانه جمله شعاری
parse U جمله راتجزیه کردن
parsed U جمله راتجزیه کردن
full point U نقطه پایان جمله
reporter U جمله ساز نویسنده ناصادق
job control statement U جمله کنترل برنامه
punch line U جمله اساسی واصلی
punch-lines U جمله اساسی واصلی
punch-line U جمله اساسی واصلی
colloquialisms U جمله مرسوم درگفتگو
colloquialism U جمله مرسوم درگفتگو
parses U جمله راتجزیه کردن
periods U نقطه پایان جمله
sentence completion test U ازمون تکمیل جمله
period U نقطه پایان جمله
term symbol U نشانه جمله طیفی
initialed U اولین
headmost U اولین
initiatory U اولین
initial U اولین
initials U اولین
initialled U اولین
initialing U اولین
initialling U اولین
sawed U لغت یا جمله ضرب المثل
armless <adj.> U بی بازو [در آخر جمله می آید]
sawing U لغت یا جمله ضرب المثل
saws U لغت یا جمله ضرب المثل
saw U لغت یا جمله ضرب المثل
restrictive U جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
the difference between the consecutive terms U اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
predicatively U بطور غیرمستقیم در خبر جمله
phraseologist U جمله ساز نویسنده ناصادق
sign of aggregation U علائم مخصوص جمله جبری
initials U اولین یا در ابتدا
initialling U اولین یا در ابتدا
initials U اولین قسمت
initials U اولین امضاء
betimes U در اولین فرصت
first salvo U اولین رگبار
immediate destination U اولین مقصد
first strike U اولین ضربه
first generation U اولین سری
initialling U اولین قسمت
initialing U اولین قسمت
second U که پس از اولین می آید
seconded U که پس از اولین می آید
seconding U که پس از اولین می آید
seconds U که پس از اولین می آید
initialled U اولین قسمت
initialing U اولین امضاء
initial U اولین امضاء
initialing U اولین یا در ابتدا
initialed U اولین یا در ابتدا
initial U اولین قسمت
initial U اولین یا در ابتدا
initialling U اولین امضاء
initialed U اولین امضاء
initialed U اولین قسمت
initialled U اولین یا در ابتدا
initialled U اولین امضاء
cat-and-dog <adj.> <idiom> U پر جنگ و جدال [در آخر جمله می آید]
How can I make such pilot U چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
to pad a sentence U جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
vinculum U خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
parses U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
The sentence doesnt convey the meaning. U این جمله معنی رانمی رساند
parse U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
dday U اولین روزاغاز بکار
Go to the first crossroad. به اولین تقاطع بروید.
Go to the first crossroad. به اولین چهارراه بروید.
at first light U در اولین روشنایی روز
first ionization potential U پتانسیل اولین یونش
straight run pitch U تفاله اولین تقطیر
first light U اولین طلیعه خورشید
inserting U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
insert U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserts U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
other than [usually used in negative sentences] <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
approachable [accessible to most people] U همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
tag line U جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
half long U حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
approachable [accessible to most people] U هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
CERN U یس که www اولین آنجا اختراع شد
first offenders U متخلف برای اولین بار
alphas U اولین گونه یک محصول کامپیوتری
standard U اولین مگا بایت حافظه در PC.
first offender U متخلف برای اولین بار
lifo last in first out U اولین صادره از اخرین وارده
lifo U اولین صادره ازاخرین وارده
standards U اولین مگا بایت حافظه در PC.
alpha U اولین گونه یک محصول کامپیوتری
homes U اولین رکورد داده در فایل
January U اولین ماه سال مسیحی
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
primary U اولین یا ابتدایی یا بسیار مهم
home U اولین رکورد داده در فایل
filo U اخرین صادره از اولین وارده
approachable [accessible to most people] U کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
augmentation U افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
transversal U اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
initialed U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
green run U اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
initialing U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
initial U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
initialled U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
initialling U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
ash wednesday U اولین روز ایام روزهء مسیحیان
head U اولین عنصر داده در لیست بودن
Recent search history Forum search
2New Format
1postside
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1A hero can affect on the people.
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1time is prceious it has great
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com